مقدمه
همواره ذهن پژوهندگان، درگیر این مسأله است که پس از پردازش و دسته بندی فیش های مربوط به یک تحقیق، چگونه آن ها را عرضه کنند؟ چه روساختی برای کالای پژوهشی خود برای جذب مشتری درنظربگیرند؟ و به طور کلی چه قالبی را برای نگارش انتخاب کنند تا در بازار خوانندگان حرفی برای گفتن داشته باشند؟ درگیر و دار چنین پرسش هایی شاید شناخت ساختاری منسجم از نوشتار بتواند به پژوهندگان پاسخی در خور بدهد. بنابراین مقاله حاضر شناخت یکی از رایج ترین ساختارهای نوشتار به نام “مقاله” را سرلوحه خود قرار می دهد و ساختارهای دیگر را به زمان و سخنی دیگر وا می گذارد. بدیهی است که شناخت این قالب رایج، با مطالعه منابع نگارشی ممکن می گردد و چون در این زمینه اثری مستقل دیده نشده است تا پژوهندگان آن را راهنمای عمل خود قرار دهند. نوشتارحاضربر آن است تا با استفاده از منابع نگارشی، داده هایی را در زمینه ساختار مقاله به خوانندگان عرضه نماید. البته مقاله خود انواع گوناگونی دارد که نوشتار حاضر، به نوع پژوهشی آن خواهد پرداخت.
پیش از ورود به بحث، ارائه تعریفی از مقاله و نوع پژوهشی آن ضروری جلوه می کند. در پاسخ به «مقاله چیست؟» دائرةالمعارف بریتانیکا می گوید: «انشائی که حجمی متوسط دارد و درباره موضوعی معین با رسایی و روشنی بحث می کند» از سوی دیگر بهترین تعریف مقاله پژوهشی عبارت است از «نوشته ای که از جست و جوی دقیق و سامان یافته در یک یا چند موضوع مشخص و محدود حاصل آمده باشد.»اکنون با شناخت اجمالی از رایج ترین قالب نوشتار و نوع پژوهشی آن، می توان به سوی هدف اصلی نوشتار حاضر یعنی شناخت ساختار مقاله پژوهشی گام برداشت. در پاسخ به چگونگی ساختار مقاله پژوهشی به نظر می اید که کامل ترین ساختار بر مقاله ای بار شود که از سه بخش مقدمه، متن و نتیجه برخوردار باشد.بنابراین آگاهی از ویژگی های هر یک از بخش های مقدمه، متن و نتیجه گیری پیش نیازی برای نگارش مقاله ای پژوهشی است.
اجزای یک مقاله پژوهشی
ساختارمقدمه
در ساختارهای مقاله های پژوهشی اولین بخش به “مقدمه” اختصاص دارد. سرآغاز هر نوشتاری، که آن را مقدمه، درآمد و یا مطلع نیز می نامند، باید علاوه بر تازگی و جذابیت، ارتباطی منطقی و بسیار محکم با متن داشته باشد. هرچند وجود مقدمه از ضرورت های ساختاری مقاله پژوهشی است، نباید چنین تلقی کرد که نبود آن در یک نوشتار بر بی ساخت بودن آن نوشته دلالت می کند، چراکه نوشتارها از این جنبه سه گونه اند: گونه اول بر مقاله هایی بار می شود که بدون مقدمه سراغ موضوع اصلی می روند. دومین گونه، مقاله هایی را دربرمی گیرد که حساس ترین بخش از میانه متن آغاز می گردد. گونه سوم هم به مقاله هایی گفته می شود که سخن خود را با مقدمه شروع می کنند. این گونه اخیر بهترین ساختار برای یک مقاله پژوهشی است. به عبارت دیگر مقاله های پژوهشی بهتر است که دارای مقدمه باشند.
بند آغازین مقاله های مقدمه دار از چهار ویژگی ساختاری برخوردار است. اولین ویژگی اهمیت حیاتی جمله اول است؛ زیرا در مقدمه، شروع مناسب یک مقاله ایجاب می کند که جملة اول با دقت و در پیوند با کل نوشتار انتخاب شود.ویژگی بعدی، بهره وری از جملات محرک برای ایجاد جذابیت در ذهن خواننده و جلب توجه وی می باشد. این خصوصیت با روش های متفاوتی پیوند می خورد که در میان آن ها دو روش قیفی و طرح سؤال، کاربرد بیشتری دارند. در روش قیفی تلاش می شود تا با محدود نمودن حیطه سخن بر موضوع اصلی مقاله تمرکز شود. در روش طرح سؤال نیز، جلب توجه خواننده با طرح و تبیین چند پرسش صورت می گیرد. سومین ویژگی، وجود جمله انتقالی در بند آغازین است. جمله انتقالی جمله ای است که ذهن خواننده را از جمله های ابتدایی مقدمه به هدف اصلی مقاله و طرح واره آن حرکت می دهد. در نهایت آخرین ویژگی، قرار گرفتن جلمه موضوعی یا طرح واره در پایان مقدمه می باشد. در جملة موضوعی، خواننده از طرح کلی نوشتار آگاهی می یابد و چارچوب پیروی شده در متن را می شناسد. ویژگی اخیر نشان می دهد که جمله پایانی، بند آغازین برترین جمله است، گرچه جلمه ابتدایی مقدمه نیز اهمیتی حیاتی دارد. خلاصه سخن این که بند آغازین مقالة مقدمه دار با توجه به اهمیت جمله اول و استفاده از جمله های محرک و جمله انتقالی، بر جمله موضوعی تمرکز می کند تا ذهن خواننده را برای پذیرش متن آماده سازد.
ساختار متن
دومین و اصلی ترین بخش ساختاری مقاله های پژوهشی، “متن” آن است. متن، استخوان بندی یک نوشته است که جان کلام را عرضه می نماید. هر متنی از بند ها، حلقه های ارتباطی، جلمه ها، اجزاء ارتباط درونی جمله و اجزاء ارتباط بیرونی جمله ها شکل می گیرد. بند، کوچکترین واحد ساختمان نوشته است که جمله یا مجموعه جمله های بیان کننده فکر و ایده واحد را دربردارد. به دیگر سخن هر بند، جمله یا مجموعه جمله هایی است که بین آن ها ارتباط و همبستگی لفظی و معنایی بیشتری وجود دارد و روی هم، مفهوم کامل و مستقلی را می رسانند. هر یک از بندهای متن باید با محور قرار دادن هسته جمله اصلی، ایده خود را به خوبی بپروراند. با توجه به اهمیت بنیادین بندها در یک مقاله، نمی توان بدون شناخت آن ها به مقاله نویسی دست زد و یا در مورد ساختار مقاله سخنی به میان آورد. بنابراین نوشتار حاضر معرفی ساختار، گستره و شمار بندها را به عهده می گیرد تا گامی در راه شناخت ساختار مقاله پیشتر رود.
بندشناسی
در اولین بحث بندشناسی، شناخت ساختار بند بر اساس جایگاه جمله ها و ارتباط آن ها مطرح می شود. هر بندی بر اساس یکی از وظیفه های سه گانه خود، جایگاه هر جمله ای را معین می کند. بندها وظیفه دارند که توجه خواننده را به موضوع و فکر اصلی نوشته جلب کنند، فکر اصلی نوشته را پرورش دهند و اعلام نتیجه کنند. بر این اساس یک بند به سه نوع از جمله ها نیاز دارد: جمله اصلی، جمله پشتیبان و جمله نتیجه. جایگاه جمله اصلی در آغاز بند است. این جمله ادعایی را دربر دارد که بسط آن در پیش است. از سوی دیگر بدیهی است که جمله پیشتیبان پس از جمله اصلی می اید. جمله پشتیبان جمله ای است که جمله بنیادین را با توصیف، تمثیل، استدلال و یا ترکیبی از این ها بسط می دهد.این جمله به صورت اصلی یا فرعی خواهد آمد. جمله پشتیبان اصلی، یکی از نکات اساسی جمله بنیادین را بسط می دهد و پشتیبان فرعی، روشن تر نمودن حامی اصلی را در نظر دارد. پس از شناخت جایگاه جمله اصلی و پشتیبان می توان دریافت که جمله نتیجه، در پایان بند جای خواهد گرفت. جمله نتیجه از ریختن جمله اصلی در قالب کلماتی متفاوت و یا جمع بندی مطلب بدون ارائه موضوعی جدید به دست می اید. البته یک بند می تواند، جمله نتیجه را نیاورد و آن را به ذهن خواننده واگذارد. علاوه بر قرار گرفتن هر جمله در جایگاه خود، سنجیده بودن ساختار بند اقتضا می کند که جمله های یک بند با یکدیگر ارتباطی منطقی داشته باشند. ارتباط جمله ها به صورت خطی به رابطه هر جمله با جمله پیشین گفته می شود که انسجام بند را به دنبال دارد. از سوی دیگر ارتباط عمودی از رابطه هر یک از جمله های پشتیبان با جمله اصلی سخن می گوید. مرتبط بودن جمله های پشتیبان با جمله بنیادین نشان از وحدت موضوعی بند خواهد داشت. در مجموع، تنها زمانی می توان از ساختارمند بودن بند سخن گفت که هر یک از جمله های سه گانه در جایگاه خود قرار بگیرند و ارتباط خطی و عمودی میان آنان برقرار باشد.
در بحث بعدی بندشناسی، گستره یک بند بر اساس شیوه های بسط آن تبیین می شود. بسط هر بندی بر عهده جمله های پشتیبان آن بند است و کوتاهی و بلندی آن به پیچیدگی موضوع اصلی بند بستگی دارد. همان طور که در تعریف جمله پشتیبان آمد، عمل بسط با یکی از سه شیوه توصیف، تمثیل و استدلال و یا ترکیبی از این ها صورت می پذیرد.
بسط توصیفی به دو صورت وجود دارد. یا یکی از واقعیت های جهان بر اساس حواس پنج گانه به تصویر کشیده می شود و یا مرحله های یک فرایند توصیف می گردند. در صورت اول آن قدر از ویژگی های شئ مورد توصیف سخن به میان می اید که تصویری کامل از آن چیز در ذهن خواننده ایجاد می شود. اما در صورت دوم مرحله های انجام یک کار یکی پس از دیگری و به صورت زنجیره ای یادداشت می شوند تا خواننده بتواند خود را در آن فرایند قرار دهد. به طور کلی در این شیوه، مطالب جالب و روشنگر در اختیار خواننده قرار می گیرد تا جمله بنیادین بند را دریابند.
بسط تمثیلی با مثال زدن، جمله اصلی را برای خواننده مستند می نماید. این شیوه ممکن است با چند مثال کوتاه صورت بگیرد، یا با مثال مفصل روایی واحد و یا با یک مثال مفصل غیر روایی. بدیهی است که در صورت استفاده از چند مثال باید میان مثال ها ارتباط خطی و عمودی برقرار باشد. برای نمونه می توان با آوردن کلمات شمارشی، تکرار برخی از جمله ها، بهره بردن از کلمه های اضافه کننده و استفاده از کلمه های دلالت کننده بر آخرین مثال ارتباط خطی مثال ها را برقرار نمود. در تمثیل برای آزمودن ارتباط عمودی جمله ها یا وحدت موضوعی بند از کلمه “به عنوان مثال” و “مثلاً” بهره می گیرند. در چنین آزمونی اگر یکی از کلمه های یادشده میان جمله اصلی و هر یک از جمله های پشتیبان مثالی قرار بگیرد و معنای عبارت به هم نریزد، می توان از برقراری ارتباط عمودی میان جمله های آن بند مطمئن شد. بسط استدلالی با آوردن دلیل های گوناگون تلاش می کند تا خواننده را به پذیرش محتویات بند وا دارد. این شیوه به دو گونه انجام می شود، یا از جزء به کل می رسد و حالتی “استقرائی” دارد و یا از کل به جزء و با حالتی “قیاسی” صورت می پذیرد. استدلال استقرائی بر آن است که مجموع جمله های پشتیبان را دلیلی بر جمله اصلی قرار دهد. در چنین استدلالی، آزمودن ارتباط عمودی جمله ها با آوردن کلمه “زیرا” میان جمله بنیادین و هر یک از پشتیبان ها امکان می یابد. به این معنا که اگر ارتباط صحیح جمله با میانجی شدن کلمه یادشده همراه شود، وحدت موضوعی آن بند تایید می گردد. برخلاف استدلال استقرائی، نوع قیاسی آن در پی صحیح پنداشتن مجموع پشتیبان ها بر فرض صحت جمله بنیادین است. استدلال قیاسی با آوردن کلمه “در نتیجه” میان جمله اصلی و هر یک از جمله های پشتیبان، وحدت موضوعی بند خود را می سنجد. در این آزمون نیز همراه شدن ارتباط صحیح جمله ها با میانجی شدن کلمه یاد شده، از برقراری ارتباط عمودی میان جمله های آن بند خبر می دهد.
بسط ترکیبی از دو یا چند شیوه به طور همزمان بهره می برد. چگونگی ترکیب شیوه های بسط از نوع سخن الهام می گیرد. شاید در بسط ترکیبی توصیف در ابتدا، تمثیل را در میان و استدلال در پایان بند قرار داده شود و در بسط ترکیبی پس از استدلال استقرائی به مثال روی آورده شود. به هر روی، بسط هر بندی خواه به صورت ترکیبی و خواه به صورت انفرادی از سبک و سیاق سخن بهره می برد و بر آن اساس گستره بند را معین می کند.
در آخرین بحث بندشناسی از شمار بندها بر اساس جنبه های موضوع اصلی سخن می رود. این که در نوشته ای چند بند وجود داشته باشد، به مقدار مطالب هر نوشته و سبک و قالب آن بستگی دارد. شاید مقاله ای قصد پرداختن به یک جنبه موضوع را در نظر داشته باشد و شاید هم سخن از چند جنبه به میان اید. اما آن چه بسیار اهمیت دارد و وحدت و انسجام بند آن را اقتضا می کند، عدم اشتراک موضوعی بندها است و این که هیچ بندی نباید موضوع خود را به بندی دیگر ببرد. به هر جهت، به هنگام تعدد بندها برقراری ارتباط ضروری خواهد بود. چراکه خواننده باید انتقال اندیشه ای به اندیشه دیگر را دریابد و با آن همراه شود. ارتباط هر بندی با بند پیشین از همان راهکارهایی پیروی می کند که جمله ها از آن بهره می برند. برای نمونه، تکرار واژگان و عبارت های بند پیشین می تواند بین دو بند را ارتباط دهد. اما گاه شمار بندها آن قدر زیاد است که برای استحکام زنجیر متن، کلمه ها یا جمله ها ارتباط لازم را برقرار نمی کنند. در این صورت یک بند وظیفه ارتباطی را به عهده خواهد گرفت. بندی که تنها برای ارتباط بندهای پیشین و پسین می اید، “بند انتقالی” نام دارد. بند انتقالی ساختاری متفاوت از بندهای دیگر دارد. در این بند دو بخش وجود دارد که بخش اول آن از گفته ها سخن به میان می آورد و بخش دوم به ناگفته های مورد نظر اشاره می نماید. به هر جهت، می توان باور داشت که جنبه های سخن و سبک بیان آن ها شمار بندها را تنظیم می کند و در این میان بند، نقشی ارتباطی ایفا می نماید.
ساختار نتیجه گیری
آخرین بخش ساختاری مقاله پژوهشی، “نتیجه گیری” است. این بخش که آن را مقطع، خاتمه و یا جمع بندی نیز می نامند، پیام مطلوب مقاله را به خواننده باز می گوید. نتیجه گیری تنها زمانی متصور است که مطلب و موضوع اصلی نوشتار به حد کافی پرورانده شده، و خواننده انتظار بسته شدن پرونده موضوع را داشته باشد. بهتر است بخش پایانی از قالب های کلیشه ای و خسته کننده دوری کند و با عبارت های زیبا، دلنشین و گویا پیام خود را بیان نماید. علاوه بر ویژگی های بالا، بند پایانی از رعایت ساختار بی نیاز نیست اما برخلاف ساختار بند مقدمه و متن، این بند ساختاری دو بخش دارد. بخش ابتدایی آن، ادعای اصلی نویسنده را به زبانی دیگرباز می گوید و صد البته از اشاره به نتیجه تمام بحث های متن دوری می نماید. در بخش بعدی، که از آن به خاتمه دهنده یاد می شود، یا به محرک آغاز سخن اشاره می کند و یا نکته ای جالب به نوشتار پایان می بخشد. در این راستا شاید بهره گیری از پرسشی زیبا و تأمل برانگیز، شاهدی مناسب و جهت دهنده و یا محرکی قوی بر ذهن خواننده، پایانی خوب را رقم زند و از تصریح دل آزار دوری کند. به طور کلی بند نتیجه پیام مطلوب نوشتار را همراه با نکته ای جالب به خواننده تقدیم می نماید.
با شناخت ویژگی های هر یک از بخش های سه گانه مقاله پژوهشی و آگاهی از ساختار آن ها، به نظر می اید که طراحی الگوی یک مقاله و نگارش بر اساس آن الگو کاری دشوار نباشد. به دیگر بیان، برخلاف نوشتارهای بی ساختار که در فهرست اموات قرار می گیرند، مقاله نویسی بر اساس الگوی مشخص، می تواند بازار خوانندگان را در اختیار بگیرد و در برابر عرضه کنندگان غیر پژوهشی سر تسلیم فرود نیاورد و چون مقاله پژوهشی انواع گوناگونی دارد، قالب های رنگارنگی را نیز می طلبد تا از عرصه رقابت های فشرده بازار، باز نماند. گرچه چگونگی الگوهای ساختاری انواع مقاله های پژوهشی هرچه باشد، از ساختار سه جزیی چنین نوشتارهایی گذر نخواهد کرد.
برای آموزش بیشتر در مورد روش مقالهنویسی میتوانید از طریق لینک زیر فیلم استاد بهزاد شوقی که در آن تمام شیوه های مقالهنویسی را به صورت صفر تا صد آموزش دادهاند را تماشا کنید.