برآورد ارزش مدرک تحصیلی- اینفوگرافی دریافتی فارغ التحصیلان رشته های مختلف
برای دیدن تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید.
در شماره ششم مارس روزنامه نيويورك تايمز، اقتصاددان پل كروگمن مقاله جالبي را با اين عنوان نوشته بود «مدرك دانشگاهي و درآمد دريافتي.» كروگمن در آن مقاله، اين نگاه مرسوم كه ما نياز به سرمايهگذاري بيشتر در آموزش و تحصیل داريم چون «هر كسي ميداند مشاغل آتي نياز به سطوح دائما بالاتر مهارت دارد» را به چالش ميكشد.
كروگمن استدلال ميكند كه از حدود ۱۹۹۰ تاكنون «بازار شغل در آمريكا، شاهد افزايش کلی تقاضا براي مهارت نبوده است، بلكه ميانه آن خالي شده است يعني اشتغال دستمزد بالا و دستمزد پايين به سرعت رشد كرده است؛ اما مشاغل دستمزد متوسط، انواع مشاغلي كه به حساب ما طبقه متوسط قوي را حمايت ميكند، عقب مانده است. او انتظار دارد اين روند ادامه يابد و به مقاله اخيري اشاره ميكند كه چگونه استفاده از نرمافزار براي انجام تحقيقات حقوقي رشد روزافزونی یافته است و قابليت جايگزيني لشكر وكلا و پيراحقوقيهاي دخيل در مرور اسناد در پروندههاي بزرگ را دارد. او استدلال ميكند رايانهها در انجام كارهاي شناختي و دستي مناسب هستند كه عملا با پيروي از قواعد انجام میشوند، در حالي كه كارهاي مستلزم ميزان بالاي صلاحديد يا خلاقيت از نوشتن شعر گرفته تا اختراع شبكه اجتماعي جديد و اداره شركت در كنار برخي كارهاي دستي (او نمونههاي رانندگان كاميون و سرايدارها را ميآورد، اما ميتوانست مستخدمان و پرسنل خردهفروشي را بيفزايد) نميتوان از رايانه استفاده كرد. او استدلال ميكند تقاضای مشاغل در رستههايي رشد خواهد كرد كه كار را نميتوان اتوماسيون كرد و تقاضای مشاغل در رستههايي كه قابل اتوماسيون هستند كاهش خواهد يافت.
بنابراين كروگمن نتيجه ميگيرد «افکار واهی و پوچی» است كه باور كنيم «فرستادن بچههاي بيشتري به دانشكده ميتواند جامعه طبقه متوسطي را كه به آن عادت داشتيم، بازگرداند.» در عوض تمركز باید روي «بازگرداندن قدرت چانهزني باشد كه كارگران طي ۳۰ سال گذشته از دست دادهاند و تضمين جنبههاي حياتي براي همه شهروندان، مهمتر از همه مراقبت تندرستي.»
اما اينها نسخههاي بيهودهاي هستند. تقويت اتحاديهها باعث اتوماسيونسازي بيشتري ميشود چون كار را نسبت به سرمايه پرهزينهتر ميسازد و ارائه مراقبت از تندرستی به هر شهروند، بار مالياتي نه فقط اشخاص ثروتمند، بلکه اشخاص درآمد طبقه متوسط را هم افزايش خواهد داد، چون هزينههاي مراقبت تندرستي همگاني، گيجكنندهتر از آنی است كه بار مالي آن تماما بر دوش ثروتمندان بيفتد.
اما پرسش جالبتر اين است كه آيا حق با كروگمن است كه درباره بازده آتي تحصيلات دانشگاهي بدبين است. بازار با این ادعا موافق نيست. اگر بازار با او موافق بود، ثبتنامهاي دانشگاهي رو به كاهش میبود، چون دانشگاه گران است نه فقط بر حسب هزينه شهريه بلكه با توجه به هزينه فرصت (درآمدي كه به خاطر سالهاي تحصيل از دست ميرود.) ثبتنامهاي دانشگاه حتي نسبت به جمعيت نيز افزايش یافته است و مهمتر اينكه از منظر بازار، دانشجويان دبيرستاني بيشتري اظهار علاقه براي رفتن به دانشگاه كردهاند حتي اگر كروگمن درست گفته باشد كه تحصيلات دانشگاهي، افزايش درآمد كافي در طول عمر براي جبران هزينه شهريه و هزينه درآمدهاي از دست رفته طي سالهاي تحصيل دانشگاهي را نخواهد كرد. (البته نرخ بالاي بيكاري، با كاهش دادن هزينه فرصت دانشگاه، هزينههاي كلي دانشگاه را كاهش ميدهد و بنابراين به حفظ ثبت نام بالا كمك ميكند، اما اين يك عامل اصلي محركبخش تقاضا براي تحصيلات دانشگاهي نيست.)
بازار گاهي اشتباه ميكند يا منافع غيرپولي دانشگاه ميتواند با نرخ سريعتري از منافع پولي در حال كاهش رشد كند. دانشآموز دبيرستانی و والدين وي به ندرت در جايگاهي هستند كه ساختار بازار كار در ده يا بيست سال آينده را پيشبيني كنند. بيشتر مردم، بيشتر انتظارات خود از آينده را در برونيابي ساده از گذشته اخير ميگذارند. اغلب اين بهترين كاري است كه فرد ميتواند در حضور عدمقطعيت عميق انجام دهد، اما بحران اقتصادي كه در ۲۰۰۸ آغاز شد ما را نسبت به گسيختگيها و روندهاي اقتصادي هوشيار ساخته است. آينده هميشه تكرار گذشته نيست. شايد حق با گروگمن باشد كه رايانهها جايگزين بيشتر مشاغل سطح مياني ميشوند. نمونه زنده، ميزان مشاغل در كتابفروشيها است كه به خاطر آمازون از بين ميروند. نابرابري درآمد در آمريكا رو به رشد است (نشاندهنده اين است كه روندهاي منفي و نيز مثبتي هستند) و شايد به رشد خود ادامه دهد. ميتوان حتي پيدايش طبقه بزرگي از خدمتكاران را همانند انگلستان سده نوزدهم تصور كرد. پيشرفت فنآوري با نرخ سرگيجهآوري به رشد خود ادامه ميدهد؟ هيچكس مطمئن نيست كه اين پيشرفت ما را به كجا ميبرد.
هرچند يك دليل براي بدبيني اين است كه كروگمن مفهومسازي بسيار محدودي از منافع تحصيلات دانشگاهي دارد. او فكر ميكند آنچه تحصيلات دانشگاهي انجام ميدهد منتقل كردن دانشي است كه دانشآموخته يا براي حرفه كاري خويش يا براي مرحله بعدي تحصيل خود نياز دارد از قبيل مدرسه حقوق يا دانشكده پزشكي، اما شايد ارزشمندي بيشتر دانشكده در جايي ديگر قرار داشته باشد: در فراهم ساختن ارتباط با كساني كه هوش بالاي متوسط دارند، در سرشار كردن جوانان از مهارتهاي كاري عمومي (انضباط، كار تحت نظارت، پيروي از دستورات، ارزشيابي شدن، مهارت اساسي نوشتن و صحبت كردن، تسلط بر يك زبان خارجي) در تقويت جاهطلبيها و در ارائه اطلاعات به كارفرمايان آتي درباره درخواستكنندگان شغلي كه جفت و جور كردن بهتر كارگران با مشاغل را بهتر ميسازد.
معقول است كه اين منافع غيراطلاعاتي تحصيلات دانشگاهي، برای دامنه گستردهای از مشاغل ارزشمندي بالايي داشته و صاحبان اين مشاغل را قادر ميسازد تا درآمد مناسب طبقه متوسط را به دست آورند. افسران پليس، نگهبانان زندانها، آتشنشانان، درجهدارها، پرسنل فروش، پرستاران، راهنمايان سفر، منشيها، پذيرش هتل، كاركنان IT، تكنسينهاي پزشكي، مديران فروشگاه، مكانيكهاي خودرو و كارگران بسيار ديگري كه نياز به تحصيلات دانشگاهي براي مشاغل خود ندارند، در عين حال ارزش بسيار بالايي براي كارفرما پيدا ميكنند اگر چنين تحصيلاتي داشته باشند و مطابق آن جبران زحماتشان ميشود. سرانجام تحصيلات دانشگاهي نه فقط درآمدها را به شيوههايي متفاوت از ايجاد مجموعه دانشها افزايش ميدهد، بلكه با ماهرتر ساختن آنها در مديريت خانوار، هزينههاي زندگي مردم را كاهش ميدهد.
اما حتي اگر اينها درست باشد (وكروگمن اشتباه كرده است) نتيجه گرفته نميشود كه بايد افزايش گسترده مخارج عمومي تحصيلات و به دنبال آن افزايش تعداد كساني كه تحصيلات دانشگاهي به دست ميآورند را داشته باشيم. تعداد كساني كه ضریب هوشی بالا و خصايص شخصي دارند كه توانايي سود بردن از تحصيلات دانشگاهي را پیدا میکنند ذاتا محدود هستند و شايد همه يا بيشتر آنها، تحصيلات دانشگاهي را در شرايط موجود به دست خواهند آورد.
گري بكر
طي ۳۰ سال گذشته، آموزش عالي در سطح جهان بسيار رونق گرفته است. اساسا در هر كشوري، نسبت دختران و پسراني كه وارد دانشگاه ميشوند و مدرك عالي ميگيرند به شدت افزايش يافته است. رونق تحصيلات عالي در كشورهاي در حال توسعه نيز دقيقا به اندازه كشورهاي توسعه يافته بوده است، اگر چه طبيعي است كه كشورهاي فقيرتر هنوز نسبت بسيار كمتري جوانان با تحصيلات دانشگاهي دارند. چين يك نمونه حاد از آنچه در كشورهاي در حال توسعه اتفاق ميافتد است چون ثبت نام در دانشگاههاي چين طي ۱۵ سال گذشته چند برابر شده است. در آمريكا نيز ميزان ثبتناميها افزايش يافت، اما با نرخي که از بسياري كشورهاي ثروتمند کندتر است. وقتي نسبت جمعیت با تحصيلات دانشگاهي را اندازه ميگيريم، رتبه آمريكا از بين سه كشور نخست در چند دهه پیش به جايي بين دهم تا پانزدهم سقوط كرده است.
روند جهاني نشان ميدهد نيروهاي سراسري در پشت آن قرار دارد. در مورد رونق آموزش عالي، يك نيروي مهم، معرفي رايانه و ساير فناوريهايي است كه مزيت و برتري را در بازار كار به افرادي ميدهد كه اطلاعات و دانايي را در كنترل دارند. انتقال سريع فناوريها از كشورهاي ثروتمندتر به فقيرتر تا حدي نتيجه سرمايهگذاري مستقيم خارجي و نيز افزايش تقاضا براي اشخاص تحصيلكرده در بيشتر كشورهاي كمتر توسعه يافته بوده است. اگر ارزش آموزش عالي در اقتصاد مدرن اطلاعاتمحور، زياده برآورد شده است پس رشد چشمگير تعداد اشخاص تحصيلكرده بايد اضافه پاداش درآمدي براي دانشآموختگان دانشگاهي را پايين آورده باشد و نرخ بيكاري اين دانشآموختگان را بالا ببرد. در واقع اين اضافه پاداش درآمدي معمولا افزايش و نه كاهش يافته است و اغلب رشد بالايي داشته است. بهعلاوه نرخ بيكاري دانشآموختگان دانشگاهي بسيار كمتر از نرخ بيكاري دانشآموختگان و ترك تحصيلیهاي دبيرستاني بوده است.
براي مثال در آمريكا، ميانگين درآمد اشخاصی كه چهار سال دانشگاه رفتند از حدود ۳۵ درصد ميانگين درآمد دانشآموختگان دبيرستان در ۱۹۸۰ به حدود ۵۵ درصد بالاتر در ۲۰۰۹ افزايش يافت با وجود اينكه در اين دوره نسبت نيروي كار آمريكايي با تحصيلات دانشگاهي رشد كرد. طي دوره ۳۰ ساله اضافه پاداش درآمدي اشخاصی كه تحصيلات تكميلي دارند حتي سريعتر افزايش يافت. بهعلاوه، نرخ بيكاري اشخاص با تحصيلات پايين بسيار بالاتر از نرخ بيكاري اشخاص داراي تحصيلات عالي باقي ماند.
افزايش اضافه پاداش درآمدي در آمريكا از ۱۹۸۰ تاكنون براي اشخاص با تحصيلات دانشگاهي، با رشد طي اين دوره در تقاضا براي فارغالتحصيلان دانشگاهي سازگار است كه از افزايش عرضه آنها پيشي گرفت. افزايش اضافه پاداش درآمدي اشخاصی كه تحصيلات عالي دارند در بيشتر كشورها دیده ميشود به استثناي زمانهايي كه رشد عرضه اشخاص دانشگاهي سرعت غيرمعمولي داشته است كه نمونه تحولات چين آن را نشان ميدهد. از اواسط دهه ۱۹۹۰ چين رشد بسيار سريعي در عرضه تحصيلكردگان دانشگاهي داشت. چون كه تعداد زيادي جوانان با مدرك دانشگاهي وارد نيروي كار شدند، درآمد آنها اندكي كمتر از درآمد جوانان با مدرك دبيرستاني شد، اما درآمد دانشآموختگان دانشگاهي كه تجربه كاري چشمگيري داشتند همچنان به شدت رشد كرد كه نشاندهنده افزايش قابل توجه تقاضا براي دانشآموختگان دانشگاهي با تجربه شغلي بيشتر است.
اينك به تحليل كروگمن ميرسيم كه پوسنر نظرش را درباره آن بيان كرد. من با كروگمن موافقم كه همهكس در آمريكا يا جاهاي ديگر از تحصيلات دانشگاهي نفع نخواهند برد، اما آمريكا و بسياري از كشورهاي ديگر تا آن حد افراطي خيلي فاصله دارند، اما اگر كروگمن درست گفته باشد كه نرمافزار جايگزين تحصيلكردگان دانشگاهي در مقياسي وسيع شده است، كه مشاغل دستمزد بالا قابل برونسپاري بيشتر نسبت به مشاغل كم درآمد است و اينكه تحصيلات دانشگاهي كمكي به يافتن مشاغل خوب نميكند، پس قطعا طي سالهاي اخير منافع درآمدي تحصيلات دانشگاهي بايد نسبت به منافع اشخاص با تحصيلات كمتر شروع به كاهش ميكرد.
اما با اين حال از ابتداي دهه ۱۹۹۰ و حتي طي دهه گذشته، واقعيات مخالف آن هستند: ميانگين اضافه پرداختي درآمدي دانشآموختگان دانشگاهي در آمريكا و به ويژه اضافه پاداش اشخاصی كه تحصيلات تكميلي دارند با وجود رشد تعداد تحصيلكردگان در نيروي كار همچنان افزايش يافته است (اين شواهد را ميتوان در مقاله «تبيين رونق جهاني در تحصيلات عاليه زنان» نوشته گري بكر و همكاران، ژورنال سرمايه انساني، پاييز ۲۰۱۰ يافت.) پس جديدترين روندها در درآمد تحصيلكردگان دانشگاهي از اين ديدگاه كه آمريكا نيروي كار با تحصيلات بیش از حد دارد پشتيباني نميكند.همه اينها بيانگر اين است كه اوباما درست عمل ميكند و آمريكا بايد تلاشهاي بيشتري بكند تا تعداد اشخاص حائز شرايط ورود و به پايان رساندن دانشگاه را افزايش دهد. اين عمدتا مشكلي مردانه است چون نسبت زنان آمريكايي كه دانشگاه را به پايان ميرسانند به سرعت رشد كرده است: زنان اكنون حدود ۶۰ درصد تمام مدارك چهار سال دانشكده و كارشناسي ارشد را دريافت ميكنند در حاليكه سهم مردان فقط ۴۰ درصد است، در صورتي كه در ۱۹۷۰ زنان حدود ۴۰ درصد اين مدارك را ميگرفتند.
بخشي از مشكلات آمريكاييها ناشي از نرخ ترك تحصيل بالا در دبيرستان است شامل نرخ ترك تحصيل دانشآموزاني كه فقط مدرك معادل ديپلم گرفتند. اين نرخهاي ترك تحصيل در حدود ۲۵ درصد همه دانشآموزان دبيرستاني ثابت مانده است، رقم نااميدكنندهاي نسبت به ساير كشورهاي توسعه يافته كه نرخ ترك تحصيل معمولا زير ۱۰ درصد دارند. دانشآموزاني كه ترك تحصيل ميكنند مشاغل خوبي به دست نميآورند چون شواهد قاطعي موجود است كه حقوق پرداختي به ترك تحصيل كردهها بسيار پايين است و نرخ بيكاري بسيار بالايي دارند. اين دادهها از هر گونه «خالی شدن میانه» فرصتهاي شغلي كنايهزده شده توسط كروگمن پشتيباني نمیکنند. نكته خصوصا نگرانكننده اينكه تعداد آفريقايي- آمريكاييها و ساير اقليتها در بين ترك تحصيل كردههاي دبيرستاني بسيار زياد است.
پس نتيجهگيري من اين است كه آمريكا از افزايش تعداد دختران و پسراني كه وارد دانشگاه ميشوند و دانشآموخته ميگردند نفع ميبرد، اما بدين منظور نياز به تقويت و آمادهسازي دورههاي پيشدانشگاهي است، چالشها بسيار زياد هستند، اما منافع بالقوهاي كه عايد ميسازند ارزش تلاش قابلملاحظه از سوي هياتهاي عمومي و خصوصي را دارد.